به نشانه احترام عشق و پاسداشت همه روزهايي كه پيش از آفتاب برخواستي و تا شامگاه به كار سپيدي موي و و خستگي تنت پرداختي.
به نشانه قدرشناسي از مردي كه جايش در نبودنش، فقط و فقط توسط خودش پر ميشود. به شوق چشم هايي كه در پس تاول دستش ميگريد و غرورش را تا ميتواند با عصا تاخت نميزند.
به احترام پدر ، هر جا هستي مجالي مهيا كن تا تنها باشي. پس برخيز و با صداي بلند دوستت دارم را تلاوت كن. او ميشنود باور كن ميشنود. قوت پايش خواهد شد و سوي چشمش.
پدر يك بار متولد ميشود و هرگز نميميرد( آنگاه كه مسئوليت زندگي را و همسر بودن را و پدر شدن را ميپذيرد).
و تو اگر از لمس دستش و نظاره چشمش محرومي نپندار كه نيست و اين گمان ( فراموش شدن) شايد سخترين جفا به كسي است كه بي صدا و بي ادعا همه دارايي اش را كه جان شيرين است ميگذارد و باز هم گاهي شرمنده ناتوانيش و عذر خواه زندگي و مردمان آن ميشود. به احترام پدر كه اتفاق خجسته و مبارك زندگي است براي لحظه اي تنهايي را مهيا كن و با صداي بلند دوستت دارم را تلاوت كن. او ميشنود باور كن پدر هميشه شنوده حرف هاي ماست.
از مردمي سخن ميگويم كه دستشان دلشان و انديشه اشان خانه است و مردمان آن. من از مرداني سخن نميگويم كه فقط فرزند دارند و همسر دارند من از آدم هايي نگفتم كه دست و دلشان به خانه نيست آنها كه .... بگذريم.
من از پدر سخن ميگويم. همان كه وقتي همه دنيا با تو نامراد است و همه دلت را شكسته اند وقتي از دور ميآيد دلت قرص ميشود. زبانت باز ميشود و اگر غرورت بگذارد بغضت هم. از كسي سخن ميگويم كه به نان حلال و نگاه پاك و دل بي كينه و زمزمه نيمه شب اعتقاد دارد. مردي كه مادر را هميشه همراه است و باورش عزت و و اقتدار زندگي است را ميگويم. پدر را ميگويم تو هم پدر را بشنو.