مقاله استاد خسرو شهابی شاعر و پژوهشگر حوزه ادبیات و مصحح کتاب «شرح شادیآبادی بر قصاید خاقانی»
به مناسبت 28 اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم عمر خیام
خیام؛ سیمای فرورفته در ابهام افسانههای قرون
استاد خسرو شهابی فرهیخته ارجمند و شاعر و پژوهشگر حوزه ادبیات و همچنین مصحح کتاب «شرح شادیآبادی بر قصاید خاقانی» در این مقاله، ضمن مروری بر زندگینامه حکیم عمر خیام، این شاعر پرآوازه را که در کلیات معارف عصر خود و در حکمت و نجوم و ریاضیات نیز سرآمد بوده است، در آیینه معنویت بررسی کرده و به برخی از رباعیات مشهور خیام و آثار وی اشاره کرده است.
خیام
بر خیز و بتا بیار بهر دل ما حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
نامش عمر، پدرش ابراهیم و اصلاً نیشابوری است. کنیه و لقبش ابوالفتح و غیاثالدین
میباشد. چنانکه خود در رساله «علم در کلیات» کنیه و اسم پدر و اسم خود را با صراحت یادآور
میشود و چنین میگوید: ابوالفتح عمر بن ابراهیمالخیام (یا خیامی). چنانکه از قراین بر میآید در سال 407 ه.ق. متولد گردید.
درباره کودکی و جوانیاش سخن بسیار است. جالبترین روایت را در کتاب روضهالصفا تألیف میرخواند (وفات 903 یا 904 ه.ق.) مییابیم. او در آن کتاب از سه کودک و سه یار دبستانی سخن
میگوید؛ آنها عبارتند از عمر خیام، حسن صباح (وفات 518 ه.ق.) و نظامالملک طوسی (وزیر سلجوقیان متولد 408 یا 410 ه.ق. و مقتول به سال485 ه.ق.).
مؤلف روضهالصفا مینویسد: این سه تن در هوش و استعداد، سرآمد همه دانشپژوهان عصر خود بودند و با یکدیگر رقابت میکردند. اما چون از رقابت نتیجهای نگرفتند، دست دوستی به سوی یکدیگر دراز کردند و پیمان بستند اگر روزی یکی از آنها به مقامی رسید، آن دو دیگر را فراموش نکند. بعدها، چنانکه تاریخ میگوید نظامالملک به مقام وزارت سلجوقیان رسید، آنگاه به حکم مودت و عهد دیرینه با دو یار بیمثل و قرینه خویش، از آنها خواست تا آرزوهای خود را تا آنجا که از دست او بر میآید، بگویند.
حسن که مردی جاهطلب بود، خواست تا برایش مقام دیوانی در نظر بگیرد و به آرزوی خود رسید. بعدها کوشید تا به مقام وزارت رسد و به این ترتیب خواست از مرز رفاقت گذشته و با خواجه رقابت کند. همین موضوع موجبات آزردگی خواجه را فراهم آمده، او را از خدمت دیوانی معزول دارد.
حسن - بعدها - به باطنیان پیوست و در فرقه اسماعیلیه مقام و منصبی یافت تا آنجا که عقاب الموتش نامیدند، و عاقبت نیز از خواجه انتقام کشید.
اما خیام، از خواجه طلبید تا باغی در بیرون نیشابور به او دهد و مقرری، تا با خاطر آسوده به تحقیقات علمی خود بپردازد؛ و چنین شد.
هر چند این موضوع اعتبار تاریخی ندارد، ولی آنچه در باره خیام آمده، حاکی از امتناع قبول منصب و آزردگی اوست. او ترجیح میدهد وظیفهای در حق وی بر قرار کنند تا با فراغت به کارهای علمی خود بپردازد.
روایات دیگری نیز هست که تاریخ تا حدی آنها را میپذیرد، از جمله اینکه معلم سنین کودکی و جوانی او امام موفق هروی بوده و به گفتاری که مؤید آن گفته خود حکیم است، در سالهای 427 و 428 ه.ق. از محضر درس شیخالرئیس بوعلی سینا مستفید شده، و پس از آن در کلیات معارف عصر خود، و در حکمت و نجوم و ریاضیات، شمع بزم اصحاب گردیده است.
اگرچه خیام از معروفترین دانشمندان ایران است، اما رفتار مرموز و سخنان دوپهلو و خردمندانهاش او را تا آن حد در پرده ابهام فرو برده که شناخت او کار آسانی نیست.
به هر صورت، برای اینکه او را بهتر بشناسیم، ابتدا وی را از دریچه چشم دانشمندان و علمای معاصرش
مینگریم:
نخستین و محسوسترین خصوصیتی که از تاریخ زندگانی خیام به نظر میآید، احترام و تکریم تمامی کسانی است که از وی به مناسبتی نام بردهاند، او را به بزرگی یاد کرده و عنوانهایی از قبیل «امام»، «دستور»، «حجهالحق»، «فیلسوف عالم»، «سید الحکماء المشرق والمغرب» به وی دادهاند.
شهروزی او را تالی ابنسینا، و قفطی به طور قطع او را در حکمت و نجوم بیهمتا گفته است.
عمادالدین کاتب اصفهانی (597 - 519 ه.ق.) در کتاب خریده القصر، او را یکی از علمای خراسان و در جمیع علوم - خاصه ریاضی - بیمانند خوانده است.
علی بن زید بیهقی (مؤلف تاریخ بیهقی و لباب الانساب متوفی به سال 565 ه.ق.) او را مسلط بر تمام اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات گفته است.
زمخشری (538 - 467 ه.ق.) حکیم و فیلسوف جهانش نامیده و مشاجره مختصر لغوی خود و خیام را نقل کرده و با مباهات میگوید که خیام، فضل وی را ستوده است.
حتی آنهایی که با او نظر خوشی نداشتند، به فضل و دانش او اعتراف کردهاند.
نظامی عروضی، در کتاب «چهار مقاله» (مؤلف به سال 551 - 552 ه.ق.) وی را منجم میشمارد.
همچنین علی بن زید بیهقی نقل میکند که خیام، بر سنجر - که هنوز کودک بود و مبتلا به آبله - وارد شد. در جایی نیز، حکایتی را راجع به وارد شدن خیام به مجلس عبدالرزاق وزیر (وفات 441 ه. ق.) آورده میگوید در آن روز، غزالی آنجا بود و در آیتی از آیات قرآن بحثی در میان. وزیر با خشنودی فریاد برآورد که چه حسن تصادفی، قضیه را دست اهلش سپاریم.
خلاصه، بدانجا میرسد که حکیم، مسئله را به نکوترین وجهی حل میکند. و این میرساند او، گذشته از طب و ریاضیات و نجوم، در فقه و قرائت نیز، سرآمد اهل فضل بوده است.
خیام در آیینه معنویت
برای روشن ساختن سیمای خیام، باید از نوشتههای مسلم او مدد گرفت. نوشتههای علمی او کمتر میتوانند مورد استفاده واقع شوند. با این حال، از بعضی آنها برای درک عقاید او بهره میگیریم:
در رساله «کون و تکلیف» که در جواب ابونصر عبدالکریم نسوی راجع به خلقت عالم و دلیل تکلیف، تألیف نموده، درمییابیم که مبنای افکار فلسفی خیام، همانا فلسفه فلاطین و نوافلاطونیان و حکمت اشراق و تصورات متصوفین است. اما از فحوای کلامش چنین برمیآید که چندان اطمینانی به این فرضیه ندارد، زیرا خود میگوید: من و استاد بزرگوارم ابن سینا، دقت و امعان نظر کردیم و تفکر ما به نتیجه رضایتبخش رسیده؛ حال نمیدانم این رضایت و اطمینان، ناشی از ضعف نفس ماست که ظاهر زیبای این فرضیه ما را فریفته، و یا حقیقتاً در نفس فرضیه قوّت و حقیقتی است که ما را قانع ساخته است. به این ترتیب خیام، یک صوفی زاهدمنش است.
عدهای او را باطنی خواندهاند و در اینکه با افکار اسماعیلیه موافق بوده است، مطالبی ایراد کردهاند. از متأخرین که در این باره سخن گفته، نویسنده معاصر عراقی احمد حامد صراف است. او مینویسد شک نیست که حسن صباح و حکیم عمر خیام با یکدیگر معاصر بودهاند؛ اما هیچ تاریخی سخن از اینکه میان حکیم و حسن - پس از برگشتن حسن از مصر - ملاقاتی روی داده، سخن نگفته است. اگر روزی این نکته ثابت شود، شکی باقی نمیماند که حکیم، باطنی بوده است و البته این قابل قبول نیست.
به هر صورت، گفتوگو در باره افکار و عقاید خیام، مستلزم تفصیل بسیار است که در شرایط موجود، نارساییهای زمانی و مشکلات دیگر، چنین اجازهای را نمیدهد. در اینجا آنچه در نظر است، این است که شمائی ساده و کلی از سیمای خیام رسم کنم، والا اساتید محترم در نوشتههای خود بسیاری از زوایای تاریک و مبهم چهره راستین خیام را نیز دقیقاً ترسیم نموده و جدیدترین، و در عین حال کاملترین و منظمترین اطلاعات را در این مقوله ثبت فرمودهاند.
این بنده میخواهد بدینوسیله بگوید آنچه در استطاعت فکری و زمانیاش بود، در این زمینه کوشید؛ وگرنه معرفی دقیق و علمی خیام، با آن سیمای فرورفته در ابهام افسانههای قرون، کاری است که بر ذمه اساتید خبیر و بصیر است.
رباعیات خیام
نخستین کسی که از خیام به عنوان شاعر نام برده، عمادالدین کاتب در کتاب «خریده القصر» است. او ضمن تکریم حکیم، سه بیت عربی از وی نقل میکند.
قفطی (مورخ مصری 568 – 646 ه.ق. صاحب کتاب «تاریخ الحکما» مشتمل بر زندگینامه فلاسفه و ریاضیون و اطبای یونانی و اسلامی از قدیم تا عهد مؤلف) در تاریخ الحکما آن سه بیت را عیناً، به اضافه چهار بیت دیگر، بازگو مینماید.
شهروزی در «نزههالارواح» در قرن هفتم، آن دو قطعه را با قطعه دیگر به خیام نسبت میدهد.
مآخذ بعدی نیز که از رباعیات فارسی او حاکیاند، عبارتند از:
«التنبیه علی بعض اسرار المودعه فی القرآن الکریم» از امام فخر رازی، که قریب نود سال پس از مرگ خیام تألیف شده است، یک رباعی بنام حکیم نقل میکند.
شیخ نجمالدین رازی در «مرصاد العباد» دو رباعی، که اولی همان رباعی کتاب «التنبیه» است، به خیام نسبت میدهد.
در «مونسالاحرار فی دقایق الاشعار» تألیف محمد بن بدر جاجرمی - از فضلای قرن هفتم و اوایل قرن هشتم ه.ق. - سیزده رباعی.
و خلاصه، مجموعه رباعیهایی که از تذکرهها تا سال 740 ه.ق. استخراج شده، به شانزده رباعی میرسد.
نزههالمجالس (جُنگ رباعیات که در سال 731 ه.ق. کتابت شده) سی و یک رباعی.
سند باد نامه پنج رباعی.
و دو جُنگ خطی که در کتابخانه مجلس شورای ملی سابق وجود دارد، اولی یازده رباعی و دومی پنج رباعی به نام خیام آوردهاند.
به هر صورت، اکنون بیشتر دیوانهای خیام، از 178 تا 180 رباعی دارد که تشخیص دادن رباعی اصیل خیامی در میان آنها، کار دشواری است. ناگفته نماند که این عدد گاهی به هزار نیز رسیده است. اینجانب مجموعهای از رباعیات خیام در اختیار دارد که مشتمل بر بیش از هزار رباعی است.
از معروفترین رباعیات او در مورد بی وفایی جهان:
ای چرخ فلک خرابی از کینه توست بیداد گری شیوه دیرینه توست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینه توست
دیگر اینکه از جهل خود و درک نکردن مسئله غامض آفرینش در رنج است:
از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
حکایتی است در مورد شرابخواری او: روزی حکیم مشغول باده پیمایی بوده که جامش میشکند، میگوید:
ابریق می مرا شکستی ربی بر من در عیش را ببستی ربی
من می خورم و تو میکنی بد مستی خاکم به دهن مگر که مستی ربی
گویند بعد از سرودن این رباعی، روی خیام سیاه میشود و به وسیله رباعی دیگر «دست انابت سوی حق تعالی برمیدارد» که:
ناکرده گناه در جهان کیست بگو آنکس که گنه نکرد چون زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو
این دو رباعی نیز، با توجه به شیوه مرحوم فروغی در مورد گزینش رباعیات اصیل خیام، اصالت ندارد و نمیتواند از آن خیام باشد، زیرا اگرچه با ظرافتی خاص پرداخته شده، لکن با اندیشه و اسلوب جاری در رباعیات خیام مغایرت دارد.
همچنین است داستان مرگش که جمله پرداخته ذهن افسانهگرای قصهپردازانی است که در طول تاریخ، در مورد بسیاری از بزرگان علم و ادب و عرفان نیز ساختهاند.
به هر حال، هر چند این همه، از رشحات ذهن قصهپردازان و تتبع افسانهسازان است، اما نمیتوان گفت که مطلقاً بیاساس است. یعنی اگر این جریان فکری در تاریخ ریشه نداشته باشد، حد اقل در فرهنگ دارد. و این نکتهای نیست که بتوان بیتأمل از آن گذشت.
رومن رولان - بیوگرافینویس مشهور - میگوید:
هر ملتی دروغهایی دارد و بر آن نام ایدهآل مینهد. هر کس از هنگام تولد تا مرگ آن را استنشاق
میکند، تنها نوابغی چند، پس از کشمکشها و بحرانها از اسارت آن میرهند.
من بنده عاصیام رضای تو کجاست تاریک دلم نور و صفای تو کجاست
ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی این بیع بود لطف و عطای تو کجاست
این رباعی نیز منسوب به خیام است.
آثار دیگر خیام
از رباعیات خیام چنین مستفاد میشود که شعر در دست او، وسیله و ابزاری است برای بیان نکات دقیق علمی و فلسفی؛ و از سرودن، قصد شاعری کردن نداشته آنچنانکه بسیاری از شعرای معاصر وی بودهاند. معالوصف زندگانی مرموز او، باعث جریانی گردیده که شهرت رباعیاتش، شناخت دیگر آثارش را تحتالشعاع قرار داده، و این است که بعضاً آنچه را که خیام کشف کرده، در کتب علمی خارجیها مییابیم. مثلاً در ریاضیات، آنچه امروز تحت عنوان «دو جملهای بینم- نیوتن» شهرت یافته، به تأیید بسیاری از محققان، از آنِ خیام است.
به هر تقدیر، آثار دیگر خیام عبارتند از:
*نوروز نامه
در بیان پیدایش نوروز و اینکه کدامیک از پادشاهان آن را بنا نهاده و سبب بزرگداشت آن چه بوده است. این کتاب به زبان فارسی نوشته شده و شیوه نگارش آن ساده و روان است.
*رساله در علم کلیات یا روضه القلوب
خیام خود در ابتدای آن چنین میگوید: «چنین گوید ابوالفتح عمر بن ابراهیم الخیام که چون مرا سعادت خدمت صاحب عادل فخرالملک میسر گشت، و قربت و اختصاص داد بعالی مجلس خویش، و این بزرگوار به هر وقت از من یادگاری خواستی در علم کلیات. پس این جزو بر مثال رسالتی از بهر درخواست او املا کرده شد تا اهل علم و حکمت انصاف بدهند که این مختصر، مفیدتر از مجلدات است. ایزد تعالی مقصود حاصل گرداناد... »
*ترجمه خطبه الغرا
اصل آن به عربی و تألیف شیخالرئیس بوعلی سیناست. خیام آن را در اصفهان به در خواست بعض دوستانش ترجمه کرده است.
ابوالحسن بیهقی، کتب: «مختصر فیالطبیعیات»، «رساله فیالوجود»، «رساله فیالکون و التکلیف» را از دیگر آثار خیام نام میبرد.
وفات خیام را محققان به سال 517 ه.ق. ذکر کردهاند.